امام حسن ع ، امام بدون امت (اسلام "عقل وعدل" در برابر اسلام "اباحه وجبر")
شهادت امام حسن مجتبی ع _ نشست (تقابل "صبر" و "سازش" و تشکیل هسته های مقاومت پس از براندازی حکومت اسلامی ) _ ۱۳۹۶
بسمالله الرحمن الرحیم
دورانی که از بنیامیه یعنی سفیانیها و مروانیها شروع میشود که کمتر از یک قرن است، یعنی چند دهه است. در این دوره، امام حسن(ع) بلافاصله بعد از این که حکومت سقوط میکند و به مدینه برمیگردند شروع میکنند به کادرسازی و تربیت نیرو و به تبیین فرهنگ صحیح قرآن و سنت پیامبر(ص) که مرزهای اسلام حقیقی با اسلام قلّابی حکومتی روشن بشود. این مرحله بعدی است. در این مرحله برای مبارزه با حکومت دینی قلّابی نیاز بسیار جدی به حفظ اصالتهای نظری و فرهنگی اسلام است. یعنی احیای تعقّل، عقل. معاویه یک اسلام منهای عقل را ترویج میکرد. اسلام معاویه اسلام جبرگرا بود از قضا و قدر و تقدیر یک جوری حرف میزد مثلاً آمد سخنرانی کرد گفت میدانید همه چیز قسمت است! همه چیز خواست خداست من قسمت شما هستم خداوند اراده فرموده من بر شما حاکم باشم چه کسی مخالف است؟ چه کسی میگوید من قسمت شما نیستم؟ چه کسی میگوید خدا راضی نیست؟ من تقدیر شما هستم. چه کسی میگوید نیست؟ هرکس میگوید نیست کافر است چون دارد میگوید اوضاع از کنترل خداوند خارج شده است پس قدرت خدا را قبول ندارد! اگر کسی بگوید که خدا نخواسته من بر شما حاکم باشم شما یا قدرت خدا را قبول ندارید کافرید، خدا را عاجز میدانید یا عدالت خدا را قبول نداری، اگر بگویی من ظالمم، و خدا خواسته که من باشم پس دارید میگویی خدا ظالم است اگر داری میگویی خدا نخواسته من باشم پس یعنی خدا را ضعیف میدانی. ببین چه قشنگ شد؟ معاویه شد نماینده خدا. آن وقت اهل بیت(ع) چه میگویند؟ امام حسن مجتبی(ع) فرمود: خدا هرگز نخواسته است معاویه حکومت کند. اما تکوین غیر از تشریع است. امکانش را گذاشته، آن بستگی دارد به شما که به وظیفهتان عمل کنید یا نه؟ اما تشریعاً هرگز خداوند به حکومت معاویه راضی نیست اینها کلاهبرداریهای کلامی و مذهبی است. یا معاویه تفکری را ترویج میکرد که بعدها به نام "مرجئه" شناخته شدند. مرجئه یعنی "اسلام امید"! رجا. رجا یعنی امید. مرجئه میگفتند مدام همه را بگوییم این منحرف است آن بیرون است ! هی همه را از قطار اسلام پیاده نکنید. همه اسلام هستیم همه مسلمانیم. حالا یکی شراب میخورد یکی زنا میکند یکی نمیکند! یکی جناحش این خط است یکی آن خط است! یکی جهاد میرود یکی خیانت میکند جاسوس است، بالاخره فرقی نمیکند همه شهادتین را گفتیم. اهل حال باشید، اهل عشق باشد، همه پاکیم، همه حقیم. رجا! امید به خدا داشته باشید عمل خیلی مهم نیست این همه سختگیری نکنید نگاههای آرتودوکسی تکفیری نداشته باشید! هرکس از این حرفها میزد میگفتند طالبانی است. یک کمی سعه صدر داشته باشید! معاویه این خط را تبلیغ میکرد. معاویه دوتا خط را تبلیغ میکرد: 1) هیچ کس کافر نیست همه مسلمانند، هیچ کس حق ندارد بگوید این خط اسلام ناب است این خط اسلام ناب آمریکایی و قلابی است. این تشیع علوی است و آن تشیّع لندنی است. اصلاً حق و باطل، این حق است این ظلم است. چرا هی خطکشی میکنید؟ مرجئه این را میگفتند. دقیقاً لیبرالیزم مذهبی آن موقع بود. معاویه در سبک اجتماعی این تفکر را ترویج میکرد. از نظر این که خدا چه خواسته در دیدگاه جبرگرا را ترویج میکرد جبریه! که هرچه شده خدا خواسته است. همین حرفی که در کربلا یزید گفت. یزید به حضرت زینب(س) گفت که خدا دیدی با شما چه کرد؟ حضرت زینب(س) فرمودند که خدا نکرد تو کردی. آن آیهای که خواند، حضرت زینب(س) فرمود معنی این آیه این نیست. بعد حضرت زینب(س) گفت اما تو فکر کردی ما را از تاریخ حذف کردی تو حذف شدی. این جمله حضرت زینب(س) خیلی زیباست، فرمود اوضاع من را وادار کرده که مثل منی با مثل تویی حرف بزنم. تو اصلاً آدمی؟ لیاقت داری من با تو حرف بزنم؟ حالا مجبور شدیم. و اما این را بدان تو فراموش خواهی شد و ما خواهیم ماند. این جمله حضرت زینب(س) به یزید است. او گفت دیدی خدا چه کرد؟ خدا کرد این کارها را با شما کرد. حضرت زینب(س) فرمود خدا نکرد تو کردی. این خط، از همان موقع شروع شد. امام حسن(ع) جلوی این خط، اسلام جبرگرا که هر اتفاقی میافتد ولی ظلم و جنایت میگویند خدا خواسته! قضا و قدر الهی است. و اسلام سازشکار فوق نسبی است که هر جنایتی بکنی به اسم اسلام میشود و قبول است. بنابراین تو دیگر نمیتوانی حکومت اسلامی را نهی از منکر بکنی و کسی را نقد کنی منکری وجود ندارد، همه حق هستند و باطلی نیست. این دوتا خط معاویه بود. امام حسن(ع) این خط را افشاء کرد. امام حسن(ع) فرمودند که "عقلگرایی" اسلامی و "عدلگرایی". این دوتا اصل را امام حسن(ع) احیاء کرد. عقلگرایی که آقا هرچه میگویند زود باور نکنید، هر آیهای را هرطوری دلشان میخواهد تفسیر میکنند و شما هم هی آن را تند تند یادداشت میکنید که بله تفسیر آیه این است. امام حسن(ع) فرمود که عقلتان را به کار بیندازید نمیفهمید که این حرف تناقض دارد با آن همه آیات؟ احیای عقلانیت اسلامی کار بزرگ امام حسن(ع) بعد از این که به مدینه برگشتند هست. یکی هم احیای جنبش عدالتخواهی اسلامی است که آقا هر غلطی که اینها میکنند نگویید خدا خواسته است! خلاف عقل است، توحید را درست معنا کنید، تعقل باید بیاید در صحنه و اینها نتوانند کلاه ملت را بردارند البته این عقل زیر نور وحی رشد میکند اما اگر اجازه بدهید که معاویه بگوید ما وحی را بدون عقل برای شما تعریف میکنیم وحی بدون عقل، تحریف وحی است.
دورهای شروع شده که به اسم خلافت تا قرنها ادامه پیدا میکند حتی بعد از سقوط بنیعباس ممالیک مصر و عثمانیها همینطور هست، در تمام این دورههای خلافت، شما ببینید با این دوتا اصل مبارزه شده است. یکی عقلگرایی اسلامی و یکی هم عدلگرایی و عدالتخواهی اسلامی؛ گفتند این دوتا جزء هستههای اصلی اسلام نیست. امام حسن(ع) این پرچم را برای اولین بار بالا برد. چون تا آن موقع پس از اسلام، حکومت اسلام اینطور به لجن کشیده نشده که زمان امام حسن(ع) شده است. امام حسن(ع) خیلی کار خطرناک و پیچیدهای به عهده دارند و طوری هم کردند که تا ده سال حکومت نتوانست ایشان را بکُشد. بعد از ده سال هم یواشکی مسموم کرد ترور کرد، جرأت نمیکرد بیاید اعدام کند و بگوید ما اینیم، مجبور شد خائنانه ایشان را بکُشد. امام حسن(ع) کاری کرد که عقل باید قاضی باشد نگذارید قضا و قدر را خلاف عقل، آیات قرآن را خلاف عقل، سنت پیامبر را خلاف عقل، معنویت و عرفان را خلاف عقل، و خلاف عدل معنا کنند برای این که معاویه شناخته شود که چطور آدمی است، چندتا روایت آنجا نقل شده که من دوستان را ارجاع میدهم خودشان بروند ببینند و فقط یک موردش که چطور آدمهای عقدهای و دیکتاتورِ اهل شهوت و چاپلوس در زمان معاویه حاکم شدند و امام حسن(ع) چطوری اینها را دور میزد و رسوا میکرد ولی بهانه دستشان نمیدادند. مثلاً یک نمونهاش این است که یکی از کسانی که اینها حاکم بر کوفه کردند که مرکز انقلاب و مرکز شیعه بود، یوسفبنعمر ثقفی است که سالها حاکم دژخیم، جلّاد، عقدهای، بدبخت، یک آدم خیلی قدکوتاه و کوتوله بود میخواست با خشونت جبران کند. نقل شده پیش خیاط میرفته، لباس میبرده اگر به خیاط میگفته این پارچه کافی است یا نه؟ یک خیاطی اشتباهاً گفت آقا پارچه زیاد هم میآید، این عصبانی شد او را فحش داد، گفت پدرسوخته پارچه زیاد میآید؟ یعنی میخواهی بگویی قد من کوتاه است؟ با خیاط برخورد کرد و گفت سهمش را از بیتالمال حذف کنید! خیاط بعدی فهمیده بود کار چیه، پارچه برده بود گفتش که، پارچه برای قد من اندازه است یانه؟ گفت آقا پارچه کم میآید. گفت سهم این از بیتالمال سه برابر کنید! اینقدر عقدهای بود. این را معاویه حاکم کوفه کرده که مرکز اصلی انقلاب و تشیّع و کسانی هستند که کنار علی(ع) و زیر سایه علی(ع) تربیت شدهاند. گفت بکوب و بکش! همینطوری به او میگفت توی خیابان رد میشود عطسه میکند تو بهانه بگیر بزن! کوفه باید بترسد هیچ جور با اینها نمیشود کنار آمد فقط بزن. یک چنین آدمی را آنجا حاکم کرد. امام حسن(ع) در مدینه با چنین آدمهایی سروکار دارد که دنبال بهانه هم میگردند. جریان ارزشی انقلابی و اصل اسلام را امام حسن(ع) با این قرارداد حفظ کرد و الا اگر او میآمد همه اینها را میکشت، همه آنها را هم دور میریخت، همان کاری که بعداً یزید کرد. مگر یزید نیامد شراب میخورد، زنا میکرد، رابطه جنسی با همه تیپ داشت، با حیوانات رابطه داشت، توی رختخواب میرفت، مشروب میخورد، شعر میگفت، مست میکرد، صریح میگفت که نه خبری در کار بوده نه وحیای! همهاش چرند بود «لیت اشیاخی ببدر شهدوا» کاش پدران من در بدر که از دست علی و آل علی و بچههای این جبهه این آدم، یعنی پیامبر ضربه خوردند الآن میدیدند که من انتقام گرفتم و حالشان را گرفتم. این سر حسینش هست. این چنین آدمی است. آقا معاویه آمده چهارشنبه نمازجمعه خوانده! گفته چون جمعه یک شرایطی پیش میاید ممکن است حق نمازجمعه ادا نشود ما پیش پیش احتیاطاً نمازجمعه را بخوانیم شاید جمعه نتوانیم! جمعیت هم گفتند این چقدر متدین است! اینقدر احتیاط شرعی؟ سه روز جلوتر؟ تا رسید به کسانی که زمان معاویه حاکم است، طرف حاکم مدینه است، شهر پیامبر، شروع اسلام، اولین شهر حکومت اسلامی، مست کرده به عنوان حاکم دینی توی محراب قی میکند استفراغ میکند مشروب بالا میآورد! نماز صبح را چهار رکعتی میخواند! تکانش میدهند که عمو نماز صبح است، مست است، حاکم اسلام. میگوید چیه کم خواندم یا زیاد؟ من الآن سر حالم اگر کم خواندم باز هم بخوانم. حسابی مواد زده بود میتوانست 200- 300 رکعت بخواند! خب حکومت دست اینها افتاد. شما ببینید امام حسن(ع) چه کسانی را رسوا کرد؟ اینها خیلی مهم است یعنی کسی به این ابعاد حرکت امام حسن(ع) توجه ندارد. عرض کردم اگر امام حسن(ع) صلح نمیکرد همه اینها از دم تیغ میگذشتند. همه خاندان پیامبر شهید میشدند و کسی زنده نمیماند که بعداً بخواهد حُجری زنده بماند و قیام کند و بعداً امام حسینی بماند و کربلایی باشد بعداً امام سجاد(ع) و امام باقر(ع) و کسی باشد! همه چیز تمام میشد. امام حسن(ع) مظهر مکر الهی است «و مکروا» معاویه مکر کرد «و مکرالله» خداوند مکر کرد «والله خیرٌ الماکرین».(آل عمران/ 54) "مکر" به معنای کلاهبرداری و خیانت نیست، مکر؛ یعنی "نقشهکشی". آنها نقشه کشیدند خداوند هم نقشه کشید خدا بهترین نقشهکش است، «والله خیرٌ الماکرین» اگر تو میخواهی سر شوخی را با خدا باز کنی خدا حالت را میگیرد. خداوند دارد در این آیه را میفرماید به زبان مشهدی، خداوند دارد میفرماید که اگر میخواهی با خدا شوخی کنی و کلاه خدا را برداری حال تو را میگیرم. «والله خیرٌ الماکرین» تو نقشه بکش ما هم نقشه میکشیم. امام حسن(ع) مظهر «الله خیرٌ الماکرین» است. چنان مکر را با مکر امام حسن(ع) جواب داد که آبروی معاویه رفت، خودش خودش را رسوا کرد، کاری کرد که دیگر همه فهمیدند اینها دین ندارند، اینها دردشان درد حکومت است. یک اتفاق دیگر این که، اگر امام حسن(ع) قرارداد را امضاء نمیکرد خب اصلاً معاویه فرضاً صریح امام حسن(ع) را نمیکشت، چند نفر را اجیر میکرد چنانچه بعداً به دست خوارج، از داخل خانه امام حسن(ع) این کار را کرد، ولی آن موقع 10 سال بعد دیگر این اثر را نداشت، اما آن موقعی که موقع قرارداد بود اگر امام حسن(ع) مقاومت میکردند به دست یکی از نیروهای خود امام حسن(ع)، امام حسن(ع) را میکشت بعد هم یادتان باشد خود معاویه مجلس عزاداری برای امام حسن(ع) میگرفت! چنانکه یزید برای امام حسین(ع) مجلس عزاداری گرفت. خود معاویه میآمد کوفه، در مسجد کوفه، بزرگترین مجلس عزاداری تاریخ را میگرفت، هزاران نفر میآمدند و خودش هم دم درِ مسجد میایستاد برای امام حسن صاحب مجلس میشد، حالا بگو کی به کی هست؟ میگفت من نکشتم، خودشان کشتند، اصحاب خودش کشتند! چطور همینهایی که در خیمهگاه فرماندهی خودشان ترورش کردند خب همینها هم خودشان کشتند. خیانت بود. دیگر تشیّعی باقی نمیماند. آقا امام حسن(ع) با آن قرارداد شیعه را حفظ کرد. اسلام را حفظ کرد. قرآن را حفظ کرد. حکومت رفت، به درَک، اصل دین ماند تا بعد میشود دوباره حکومت دینی ساخت. کسانی که امام حسن(ع) را درک نکردند، نکوهش کردند، امام حسن(ع) به آنها جواب داد – آیه قرآن است - «ما تدری» چه میدانید؟ «لعلکم فتنه لکم» شاید این موقعیت آزمایشی است برای شما «و متاعٌ الی حین» و برای معاویه و این حکومت هم یک کالایی است تا یک مدتی و موقت، حالا 20 سال حکومت میکند. امام حسن(ع) این آیه را خواندند، چندتا سوپر انقلابی پیدا شدند آمدند گفتند آقا چه کار کردید؟ چرا قرارداد امضاء کردید؟ خب شهید بشویم، مثل پدرتان که شهید شدند شما هم بایست ما و شما هم میایستیم ولو ده نفر، شهید میشویم! امام حسن(ع) فرمودند که برای حفظ شماها تا دین بماند. یک جای دیگر هم فرمودند که اگر کنار من میایستادید «لَقاتَلتُهُ ابداً» تا ابد با معاویه میجنگیدم. نایستادید تمام سنگرها را خالی کردید من را با سپاه دشمن تنها گذاشتید! من را کَتبسته میخواهید تحویل بدهید اگر میایستادید «لَقاتَلتُهُ ابداً» تا ابد با معاویه میجنگیدم تا لحظه آخر تا سقوط کند و او را شکست بدهم. شما کنار کشیدید، اما حالا که این اتفاق افتاد من برای حفظ شماها، برای حفظ دین، این آیه قرآن را خواندند آیه 111/ سوره مبارکه انبیاء که: «وَ إِنْ أَدْرِی لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَکُمْ وَمَتَاعٌ إِلَى حِینٍ» چه میدانید شاید این تصمیمی که گرفته شد اولاً آزمون و یک امتحان پیچیده و بزرگی برای شماست که معلوم شود کدامهایتان واقعاً شعور و بصیرت و اخلاص دارید و کدامهایتان بازی میخورید، یا زود تحریک میشوید افراطی میشوید یا از آن طرف بام میافتید تسلیم میشوید و سازش میکنید. دیگر چه؟ «و متاعٌ الی حین» یک کالای اندکی است تا یک مدتی «إلی حین» خیلی خوب حکومت، تا یک مدتی مثلاً 10- 20 سال هم دست اینها افتاد، چشمتنگ این مسائل نباشید چرا تا نوک دماغتان را میبینید؟ اسلام هست و ابدیت بشر و کل جهان، من دارم به آنجا فکر میکنم، ضمن این که شما هم باید حفظ شوید. این معنیاش این است که امام حسن(ع) منتظر یک آیندهای هستند امام حسن(ع) دارد با آن قرارداد میگوید «متاع الی حین» یعنی حکومت تا یک مدتی دست اینها بماند، دارم برنامهای میریزم که یک دورهای دست اینها میافتد و دوباره از اینها پس میگیریم که واقعاً اگر طبق پروژه امام حسن(ع) و اهل بیت(ع) پیش رفته بود و شیعیان کوتاهی یا خیانت یا حماقت نمیکردند این پروژه اتفاق میافتاد. سنگ بنای تشیّع انقلابی به جای اسلام حکومتی و تحریف شده، به دست امام حسن(ع) افتاده است. ببینید یکی دوتا از این اشخاصی که اعتراض کردند به اصطلاح سوپر انقلابی بودند مثلاً سلیمانبنصرد است و مصیببننَجَبه با یکسری از مسلمانهای انقلابی آمدند گفتند ما میخواهیم با شما صحبت کنیم، چرا دارید قرارداد امضاء میکنید ما مخالفیم. گفتند ما یک عالَمه نیرو داریم در خراسان، اینها در کوفه عراق بودند. حواستان باشد خراسان، همیشه یکی از پایگاههای اهل بیت(ع) بوده است اصلاً خراسانیها رفتند بنیامیه را سرنگون کردند منتهی در سطح رهبری بازی خوردند! توی دام بنیعباس افتادند. و الا ایرانیان و خراسانیان حکومت اموی را سرنگون کردند و بنیعباس با شعار اهل بیت(ع) و علی(ع) سر کار آمد. با شعار انتقام کربلا آمدند. اینها آمدند پیش امام حسن(ع) گفتند آقا ما در خراسان نیروهای زیادی داریم، در عراق جاهای مختلف ما نیرو داریم شما قرارداد امضاء نکنید، حالا مثلاً مخفی بشویم برویم جنگ و گریز، این طرف و آن طرف، پارتیزانی، ما نیرو جمع میکنیم و در اختیارتان میگذاریم، ما به شما قول میدهیم ما چندهزار نیروی شهادتطلب دوباره جمع میکنیم و کاری میکنیم که معاویه فرار کند و تا خود شام او را تعقیب میکنیم، عراق را آزاد میکنیم و میرویم شام را هم آزاد میکنیم. امام حسن(ع) فرمودند من با شما یک جلسه خصوصی دارم، اینها را میبرند در یک جلسه خصوصی، یکی دو ساعتی با اینها صحبت میکنند، نقل شده وقتی اینها بیرون آمدند کلاً نظرشان عوض شده بود، آرام شدند. امام حسن(ع) به آنها حالی کرد اینطوری نیست! خراسان نیرو داریم، عراق نیرو داریم، همه شهادت طلبند! شرایط را نمیشناسید! اگر من احتمال میدادم این اتفاق بیفتد این کار را نمیکردم ولی اینطوری نیست. شما بقیه نیروهای باقی مانده را هم به کشتن میدهید. همین تعداد نیرویی که ماندند که ما دوباره اسلام انقلابی را، اسلام و توحید را حفظ کنیم همینها را هم دمِ تیغ میدهید و دیگر چیزی نمیماند و دیگر اصلاً نمیتوانیم تا قرنها سر برداریم. اینها از جلسه آمدند خودشان آرام شدند، به نیروهایشان که خیلی داغ و دوآتیشه بودند که ببینند امام حسن(ع) به اینها چه گفت؟ رهبرانشان آمدند آنها را هم آرام کردند و گفتند نه. آن وقت یک عبارتی از "طه حسین" نویسندة اهل سنت مصر نقل میشود که میگوید توی این جلسه، نمیدانیم دقیقاً چه گذشت اما یقیناً میدانیم چه گذشت! دقیقاً نمیدانیم اما یقیناً میدانیم؛ و آن این بود که سنگبنای تشکیلات انقلابی شیعه پس از، از دست دادن حکومت در این جلسه ریخته شد. هستههای مخفی حزبالله، هستههای انقلابی شیعه، در همین جلسه امام حسن(ع) همانجا در کوفه بنیان آن را ریخت و در مدینه به آن ساختار داد و رهبری کرد. آن موقع، مردم رشد کافی نداشتند، امکانات تبلیغاتی و مالی و اطلاعاتی و نظامی حکومت معاویه خیلی قوی بود، به هیچ روش دیگری نمیشد مکتب را حفظ کرد. امام صادق(ع) فرمود حکومت اسلامی به تأخیر افتاد باید زودتر تشکیل میشد، یعنی اگر برنامه امام حسن(ع) از طرف شیعه، درست عمل میشد چند سال بعد دوباره حکومت به اهل بیت(ع) برمیگشت، درست عمل نشد. چنان که اگر در کربلا شیعه درست عمل میکرد کربلا اتفاق نمیافتاد، مُسلم تنها نمیماند، سقوط نمیکرد. کوفه که آزاد شده بود و با هزاران نیروی شهادت طلب، دست مُسلم افتاده بود چه شد که دوباره دست حکومت یزید افتاد و راه بسته شد؟ خب درست عمل نکردند. روایت از امام صادق(ع) این است، فرمودند: «هذا الامر فی سبعین» تقدیر الهی بود که 30 سال بعد از شهادت امیرالمؤمنین(ع) و 10 سال بعد از شهادت امام حسین(ع) حکومت دست اهل بیت(ع) برگردد. یعنی پروژه امام حسن(ع) در آن قرارداد این بود که اگر شیعه در کوفه، در مدینه، در ایران، در عراق، در حجاز، طبق دستورات امام حسن(ع) درست عمل میکردند باید مثلاً زمان امام سجاد(ع) و امام باقر(ع) حکومت اسلامی دوباره است اهل بیت(ع) میافتاد یا حداقل زمانی که بنیامیه سقوط کردند با شعار علوی و اهل بیتی، حکومت باید دست امام صادق(ع) میآمد. همه چیز هم برای این بود. حتی ابومُسلم و نیروهای خراسانی به چند نفر نامه نوشتند و به امام صادق(ع) هم نامه نوشته بود. عموی امام صادق(ع) آمد پیش ایشان و گفت آقا با اینها بیعت کنیم اینها طرفدار اهل بیت(ع) هستند. گفت اینها برای من نامه نوشتند که اگر من اینها را به رسمیت بشناسم وقتی اینها به مدینه بیایند با من بیعت میکنند! امام صادق(ع) فرمودند که عین این نامه را به من هم نوشتند ها! این عادی است که به چند نفر یک نامه را مینویسند و به همه هم میگویند با تو بیعت میکنیم؟ اینها دنبال چیز دیگری هستند، بدنهشان بازی خوردند، محبّ ما هستند ولی بازی خوردند. کمیتة رهبری این حرکت و این نهضت، بیشتر کودتاست نه انقلاب. خب این روایت دارد که امام صادق(ع) فرمودند در سال 70 هجری، باید حکومت دوباره دست اهل بیت(ع) پیامبر میافتاد، حکومت اسلامی واقعی تشکیل می شد و قرار بود بشود و برنامه را از امام حسن(ع) تا امروز جوری چیده بودند که سال 70 هجری دوباره حکومتی مثل علی(ع) و امام حسن(ع) دوباره احیاء بشود اما شرط داشت، شرط آن این بود که مردم مقدمات آن را با آگاهی و با اراده درست فراهم کنند و الا خدا که قوم و خویش کسی نیست که بدون شرط انجام شود. ما راجع به حضرت مهدی(عج) هم این روایت را داریم، من روایتی دیدم که حضرت مهدی(عج) چند بار این امکان و زمینه بود که این ظهور اتفاق بیفتد ولی گاهی تأخیر میافتد. چرا؟ برای این که آنهایی که باید افسران و نیروهای اصلی این جنبش انقلابی جهانی باشند به همه وظایفشان عمل نکردند، به قدر کافی آماده نبودند. چون امام زمان(عج) که قرار نیست بیاید با فرشتهها انقلاب کند، با چندصدتا حلقه اصلی هستند ده هزار حلقه دوم بعد بقیه تودهها. خب آن ده هزار باید باشند، آن 313تا باید باشند. در روایت داریم درباره مهدویت هم همینطور است. در واقع کاری که به عهده مردم انجام نشد، کاری که به عهده امام حسن(ع) بود انجام شد. امام حسن(ع) کارش را انجام داد. شیعه، و غیر شیعه، آنها کارشان را درست انجام نداند. کاری که به عهده خواص بود انجام نشد. عبداللهبنجعفر، شوهر حضرت زینب(س)، پسر شهید، پسر جعفرطیّار، خب زمان کربلا آیا واقعاً – من نمیگویم نه، نمیگویم بله دارم سؤال میکنم – ایشان عبداللهبنعباس و دیگران، آیا اینها همه به وظایفشان درست عمل کردند؟ اصلاً معنی داشت که کسی بگذارد امام حسین(ع) با 70 نفر به کربلا برود و بقیه بایستند نگاه کنند؟ ما که آن موقع دهها هزار، اگر نگوییم چندصد هزار، شیعه داشتیم ولی شیعههای پوفیوز! قالتاق کسی است که سیدالشهداء دارد با زن و بچه به کربلا میرود و میگوید «هل من ناصر ینصرنی» میایستند همینطور نگاه میکنند و رویشان را آن طرف میکنند، میگویند حالا شما بروید شهید بشوید ما بعدها تعزیه دهه میگیریم!! چایی میدهیم! گلاب میدهیم و پرچم عزا میزنیم حالا شما بروید!
سؤال من از شما دوستان این است: شیعهای که امام حسین(ع) را در کربلا تنها میگذارد، تاریخ پر از قالتاق است دنبال چه دارید میگردید که هی میگویید کجا شیعه قالتاق است؟ شیعهای که امام حسین(ع) را در کربلا تنها میگذارد، شیعهای که امام حسن(ع) میگوید مبارزه کنیم نمیکنند، امام حسن(ع) شکست میخورد بعد میآیند میگویند آقا چرا مصالحه کردی؟ شیعهای که امام سجاد(ع) را میبیند تنهاست، امام سجاد(ع) میگوید دور و بر ما بعد از کربلا کمتر از 10 نفر ماندند! با انگشت میشد شمرد! خب دهها هزار شیعه بودند، صدها هزار شیعه بودند، امام حسن(ع) را شیعه قالتاق زمین زد. امام حسین(ع) را شیعه قالتاق در کربلا تنها گذاشت. شیعههای قلّابی. امام صادق(ع) فرمودند قرار بود سال 70 هجری طبق برنامهای که اهل بیت(ع) چیده بودند باید سال 70 حکومت اسلامی، دوباره درست برمیگشت. امام صادق(ع) میفرمایند: «هَذَا الْأَمْرَ فِی السَّبْعِینَ فَلَمَّا أَنْ قُتِلَ الْحُسَیْنُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ» اما وقتی که حسین کشته شد، شیعه، حسین را تنها گذاشت، وقتی این اتفاق افتاد «اشْتَدَّ غَضَبُ اللَّهِ تَعَالَى عَلَى أَهْلِ الْأَرْضِ» خداوند بر اهل زمین غضب کرد. وقتی خدای متعال دید که دیگر رهبر بهتر از حسین(ع) کی؟ گذاشتید تکه تکهاش کنند ایستادید نگاه کردید؟ وقتی خدا دید که حسین را چگونه کشتند غضب خدا بر اهل ارض بالا گرفت «فَأَخَّرَهُ إِلَى أَرْبَعِینَ وَ مِائَةٍ» و سقوط اینها تأخیر انداخت تا 140. این یعنی چه؟ این غیر از جواب معاویه یا یزید است که میگوید خدا خواست شما اینطوری شدید. جواب شیعههای قلّابی هم هست و جواب مسلمانهای قلّابی، اسلام آمریکایی و شیعه غیر علوی هم هست. که آقا شما گذاشتید حسین کشته شد، تشکیل حکومت اسلامی عقب افتاد، ظهور مهدی(عج) عقب میافتد. ظهور حضرت و انقلاب آخرالزمان گاهی به خاطر همین عقب میافتد. امام صادق(ع) فرمودند 70 سال عقب افتاد! سالهایی که بنیعباس سر قدرت بودند یعنی صلح امام حسن(ع) زمینه کار بزرگی شد اما بعد از امام حسن(ع) و در کنار امام حسن(ع) بقیه به وظیفهشان درست عمل نکردند، اهل بیت(ع) هیچ وقت مسئله حکومت را رها نکردند، مسئله کوچکی نبود تاریخ اسلام پر از حوادث مهم است، مخصوصاً تاریخ صدر اسلام، پیچ بزرگ تاریخ بشر بود. اتفاقات خیلی بزرگ افتاد اما باز در این دوره، چندتا مقطع است که خیلی سرنوشتساز است. یکیاش مقطع، زمان امام حسن(ع) است که ما جز یکی دو نمونه غیر از این زمانه نداریم که اینقدر حساس باشد و این دورهای است که خلافت اسلامی، یعنی همان حکومت اسلامی ولو نیمبند آن، شد سلطنت. و اینقدر این قضیه واضح بود و امام حسن(ع) آبروی حکومت را بردند که نقل شده حتی کسی مثل سعدبنابیوقاص که با علی(ع) هم بیعت نکرد و با معاویه هم مخالف بود و مشکل داشت، گفت ما بیطرفیم، آخر عمری رفت به یک خانههای مرفهی و امکانات زیاد زندگی کرد گفت میخواهم آخر عمری دور از سیاست فقط عبادت کنم! منتهی عبادت راحت! و یک عده از اصحاب پیامبر(ص) آخرش اینطوری شدند گفتند ما اصلاً نه به این کاری داریم نه با آن، ما اصلاً دیگر از سیاست زده شدیم! ما دیگر کار خودمان را کردیم دوران بازنشستگی است. امکاناتی، راحتی، رفاهی، پول، طلا، ویلا، کنیز، گناه هم نمیکنیم نماز شب هم میخوانیم! از این کارها! زیارتمان را هم میرویم. همین سعد یک وقت با معاویه روبرو میشود به او میگوید «السلام علیک أیّها المَلِک». معاویه میخندد میگوید چرا نگفتی «السلام علیک یا خلیفه رسولالله»؟ چرا نگفتی خلیفه؟ چرا به من گفتی شاهنشاه؟ سعدبنابیوقاص میگوید دیگر ما که میدانیم تو خلیفه نیستی تو شاهی! تو کجا حسنبنعلی کجا؟! قدرت از دست حسنبنعلی دست تو افتاده؟ من به تو پادشاه میگویم سلام شاهنشاه. جالب است بعد از مدتی حتی معاویه سعدبنابیوقاص را تحمل نکرد، مسموم و ترورش کرد. بعد بچهاش را عمرسعد را آمد توی سپاه یزید و آن قضایا پیش آمد. حتی یک روایت بعضی از منابع اهل سنت دیدم که حتی عایشه را هم معاویه کشت. چون عایشه با معاویه هم مشکل داشت و به معاویه اعتراض کرد که این چه کاری است که با اینها کردی؟ ولی در مورد عایشه دوتا روایت است: یکی این که ایشان در چاه افتاد و مرد، و یکی دیگر این که مسموم شد. و یک روایت نقل شده که اینها با تیم معاویه هم عایشه را ترور کردند هم سعدبنابیوقاص را ترور کردند و مسموم کردند و هم امام حسن(ع) را. هم بیطرفها را و هم باطرفها را! بچههایشان رااهم مثل عمرسعد میخرید و میآورد توی حکومت سردار میکرد! آقا شمر را خریده، شمر در صفّین با معاویه جنگیده! بعد از سقوط حکومت امام حسن(ع) بعد از یک مدت، معاویه میگوید شمر را صدا کنید بیاید مؤمن! آخر شمر 16 بار پیاده به زیارت خانه خدا رفته! شمر تا آخر نمازشبش ترک نشده! شب عاشورا نماز شب خوانده که خدا را سپاس که به من توفیق دادی دشمنان حکومت اسلامی را یعنی امام حسین(ع) را از بین ببرم. 16 بار پیاده حج رفته! معاویه صدایش کرد که مؤمن! حالا زمان علی یک اشتباهی کردی یک مسئلهای بود، هرچه بود گذشت، حالا دیگر که علی رفت، حالا که دیگر همه قبول دارند من خلیفه اسلامم بیا در خدمت اسلام و در خدمت اسلامی باش! این هم گفت خیلی خب آقا، بر گذشتهها صلوات! ما انشاءالله در خدمت اسلام هستیم! ته خدمت به اسلام هم شد کربلا! آن یکی دیگر، مردک مسجد نذر کرده که چون خدا توفیق داد و در قتل حسینبنعلی شرکت داشتم که دشمن علیه حکومت اسلامی امیرالمؤمنین معاویه بود، به عنوان تشکر و شکرگزاری از خداوند مسجد ساختند. میدانید چندین مسجد در کوفه ساخته شد به عنوان شکرگزاری این که فتنة حسین در کربلا خوابید و کشته شد! دین قلّابی تا اینجاها پیش میرود. دیگر بقیهاش را ارجاع میدهم خود دوستان زحمت بکشند بخوانند. اسلام زمان امام حسن(ع) خط عوض کرد و امام حسن(ع) لو داد و رسوایش کرد. گفت آقا تا اینجا بودیم ولی دیگر تمام! این دیگر برگشتند به عصر جاهلیت، بعد صلح امام حسن(ع) یک جریان رفت و یک جریان آمد. این دو خط از هم جدا شد، خصوصیاتشان اینهاست. یکی روش جبهه باطل که با چه روشهایی بر جامعه مسلط شد؟ یکی این که چه خصوصیاتی داشت؟ سوم این که جبهه حق (امام حسن(ع)) چه شد که قدرت را از دست داد؟ چه اتفاقاتی پشت جبهه افتاد؟ چهارم این که، این شکست نظامی امام حسن(ع) تحلیل بشود. غیر از این که در پشت جبهه چه اتفاقاتی افتاد؟ این پدیده نظامی، اطلاعاتی جاسوسی باید درست تحلیل شود. چه شد که جریان حق در این ماجرا شکست خورد؟ پنجم این که؛ باندی که بر جناح شکست خورده یعنی جناح اهل بیت، پیروز شد با اینها چه رفتاری کرد؟ ششم؛ آنها با حکومت فاسد چه رفتاری کردند؟ روش مبارزاتی آنها چه شد؟ و هفتم این که؛ ته ماجرا به نفع که بود؟ آیا نهایتاً اسلام شکست خورد؟ یا آنها شکست خوردند؟ اسلام با پروژه امام حسن(ع) پیروز شد. اگر پیروز نشده بود الآن بعد از 1400 سال من و شما اینجا راجع به معاویه و علی(ع) اینطوری قضاوت نمیکردیم. در عراق و سوریه، اینطوری نمیشد. در لبنان و غزه، این اتفاقات نمیافتاد. در یمن اینطوری نمیشد. پیروزی محتوایی و پیروزی ظاهری با این جبهه بود. در این جلسه دوم، من بخشی از شخصیت و روایات امام حسن(ع) را که متأسفانه اصلاً نه در جامعه ما خوانده میشود و نه شنیده میشود سعی میکنم آنها را بازخوانی کنم که یک مقداری با تفکر سیاسی و غیر سیاسی امام حسن(ع) بیشتر آشنا شوید.
این یک کلیدواژه و یک جمله طلایی از امام حسن(ع) است، میخواهید بفهمید که مسلمانانه دارید زندگی میکنید یا نه؟ سبک زندگیتان اسلامی، اخلاقی، انسانی هست یا نه؟ «صاحِبِ النّاسَ » با مردم؛ تازه میگویند «ناس» نمیگویند «مؤمنین»، نمیگویند فقط با متدیّنها با همه مردم ولو اصلاً دین و ایمانی ندارد تو اصلاً نمیدانی مسلمان هست؟ متدیّن هست؟ شیعه هست؟ آدم باتقوایی هست یا نیست؟ «صاحب النّاس» مصاحبت کن با مردم، با انسان، هرکس که هست «بِمِثْلِ ما تُحِبُّ أَنْ یصاحِبُوکَ» آنطوری که دوست داری با تو رفتار کنند، با تو حرف بزنند. مثلاً تو دوست داری سوار قطار بشوی و یک جایی بروی، توی کلاس، با تو چطوری رفتار کنند؟ چه بتو بگویند و چه به تو نگویند؟ عین همان رفتار را در مورد دیگران باید رفتار کنی. این طرف میز هستی اول برو آن طرف میز در ذهن خودت آن طرف میز برو ببین چه حالی داری؟ حالا برگرد همین طرف میز همان کار را بکن. یعنی میگویند اگر خریداری، اول خودت را جای فروشنده بگذار بعد به عنوان خریدار با او حرف بزن. بگو اگر جای ما عوض میشد دوست داشتم این خریدار با من چطور رفتار کند همان کار را بکن. اگر فروشندهای خودت را جای خریدار بگذار بعد با او عمل کن. زن و شوهر؛ اگر همین طلاقها یک راه حل دارد، زن و شوهر وقتی میخواهند با همدیگر حرف بزنند یا رفتاری بکنند که آن یکی خوشحال میشود یا ناراحت،خودش را جای او بگذارد بگوید اگر من او بودم دوست داشتم اینطوری با من حرف بزند؟ میبینی دوست نداری، خب تو نکن. اگر همین اصل را رعایت کنیم آمار طلاق پایین میآید. پروندههای دادگاهها پایین میآید. میگویند سالی 10- 15 میلیون پرونده در دادگاهها تشکیل میشود. این جامعهی شیعی است؟ ما شیعیان امام حسن(ع) هستیم؟ سالی 10- 15 تا پرونده؟ چه دارید میکنید؟ سر همه چی دعوا؟ یعنی در این جامعه گذشت نیست. یعنی تعبیر امام حسن(ع) که میفرماید خودت را جای طرف بگذار نیست. فرمودند اگر این کار را بکنید آن وقت «تَکن عدلا» آن وقت عادلی. یعنی حقوق دو طرف رعایت شده است، آن وقت معتدلی. ما یک طرفه قضاوت میکنیم. – من خودم اینطوریام – همان کاری که خودم با دیگران میکنم و خوشحالم اگر عین آن کار و حرف را طرف به من بگوید من از دست او عصبانی میشوم! امام حسن(ع) میفرماید این یک کلید است. هی نگویید ما نمیدانستیم سبک زندگی اسلامی چطوری است؟ تمام شد این یک جمله! این سبک زندگی اسلامی است. بعد سراغ مخالف میآید، آقا مخالف اهل بیت(ع)، مخالف امام حسن(ع)، دشمن علی(ع) و فاطمه(س) آمده توی مدینه به امام حسن(ع) فحش میدهد، ببینید امام حسن(ع) چ
طوری برخورد میکند. روایت این است «إنّ شامیاً» یک نفر از منطقه معاویه شام، از دشمنان اهل بیت(ع) زمانی که حکومت دست معاویه افتاده بود و امام حسن(ع) و امام حسین(ع) از کوفه به مدینه آمده بودند کنار پیامبر اکرم(ص) و آنجا مشغول کار و کادرسازی و فعالیتهایشان بودند. یک وقتی امام حسن(ع) سوار بر اسب داشتند در مدینه میرفتند یکی از این آدمها شستشوی مغزی شده بود و دشمن اهل بیت بود، آمد جلو «أَنَّ شَامِیّاً رَآهُ رَاکِباً» یک نفر از شام از دشمنان آمده، اتفاقی توی خیابان دید امام حسن(ع) است و روی اسب دارد میرود «فَجَعَلَ یَلْعَنُهُ» خودش را کنار امام حسن(ع) رساند و شروع به لعن و فحش کرد که مرگ بر تو، نفرین بر تو «وَ الْحَسَنُ لَا یَرُدّ» امام حسن(ع) سکوت مطلق کرد. دقت کنید اینها کسانی هستند که قربانی فضاسازی رسانهای دشمن هستند، شستشوی مغزی دادند. امام حسن(ع) میفهمند این دشمن نیست این خر است! با خر یک جور باید رفتار کرد با گرگ و روباره یک طور دیگر. این نه گرگ است نه روباه، این یک الاغ است، تحت تأثیر فضای رسانه است، اصلاً نه میداند ما که هستیم نه میداند او کیست؟ بمباران رسانهایش کردند که وقتی علیبنابیطالب(ع) در مسجد شهید شده، مردم آنجا گفتند مگر علی(ع) نماز میخوانده که در مسجد کشته شده؟ اینطور فضاسازی کردند. اول کسی که، حضرت علی(ع) میفرمود «أنا اول مَن سَجدَ علی الارض» پس از پیامبر، من نخستین کسی بودم که سجده کردم. این اولین مسلمان را بگویند مگر نماز میخوانده؟! خب امام حسن(ع) میفهمند این قربانی است. یک آدم عصبی مزاجی که مدام به او دروغ گفتند. یاد بگیریم با این بخشی از دشمن که سیاهی لشکر دشمن هستند، با آن رهبرانشان ائمه کفر میجنگد، اما با این آدمی که بازی خورده، یکسره در فضای مجازی، توی شبکهها، جلسهها، توی ماهواره یک چیزهایی به او میگویند باور میکند. امام حسن(ع) میفهمد این چنین آدمی است «فَجَعَلَ یَلْعَنُهُ وَ الْحَسَنُ لَا یَرُدّ» شروع به فحش و لعنت و بدوبیراه به امام حسن(ع) کرد، هی گفت و هی گفت. کنار امام حسن(ع) هم هی راه میرود. - تحمل شخص من که اینطور نیست من اگر یک کسی فحش بدهد برمیگردم ببینم با من بود یا نبود؟ چه برسد که بخواهد کنار من هم بیاید هی فحش بدهد پوشت او را میکَنم اگر زورم برسد زورم هم نرسد در میروم - امام حسن(ع) نه در میرود و نه پوشت او را میکَند. ادامه میدهند. بعد خیلی جالب است امام حسن(ع) همینطور سکوت میکنند تا او خودش خسته شود اینقدر فحش داد که دیگر خودش خسته شد. «فَلَمَّا فَرَغَ» امام حسن(ع) همینطور سکوت کردند. وقتی او خفه شد – خفه شد را من میگویم امام حسن(ع) نگفته – وقتی که او خسته شد «فَلَمَّا فَرَغَ أَقْبَلَ الْحَسَنُ عَلَیه» فحشهایش را که خوب داد امام حسن(ع) برگشتند «فَسَلَّمَ عَلَیْهِ» سلا کردند «وَ ضَحِکَ» لبخند زدند. مثل این که انگار تو دوست مایی، سلام کردند لبخند زدند و گفتند که«وَ قَالَ أَیُّهَا الشَّیْخُ» آقای محترم، شیخ یعنی محترم، آقای محترم«أَظُنُّکَ غَرِیباً» به نظرم میآید شما مسافری و اهل اینجا نیستی، و جایی نداری «وَ إِنْ کُنْتَ جَائِعاً أَشْبَعْنَاکَ» اگر گرسنه هستی که حتماً هستی، از گَرد سفر رسیدی، مهمان ما باش، سیر شوی. «وَ إِنْ کُنْتَ عُرْیَاناً کَسَوْنَاکَ» لباس مناسب هم میبینم خیلی نداری، لباس هست «وَ إِنْ کُنْتَ مُحْتَاجاً أَغْنَیْنَاکَ» اگر نیازی و گرفتاری چیزی داری و بخاطر یک مشکلی بلند شدی این همه راه از شام از سوریه به مدینه آمدهای من در خدمتتان هستم و مشکلتان را حل میکنم. بعد فرمودند «فَلَوْ حَرَّکْتَ رَحْلَکَ إِلَیْنَا وَ کُنْتَ ضَیْفَنَا إِلَى وَقْتِ ارْتِحَالِکَ» میتوانم از شما خواهش کنم که اسباب و اثاثیهات را برداری و بیایی مهمان ما باشی تا وقتی که در مدینه هستی مهمان ما باشی؟ «فَلَمَّا سَمِعَ الرَّجُلُ کَلَامَهُ بَکَى» آن مرد دید که دنیا یک جور دیگر است، آدمهایی که تا حالا ما دیدیم اینطوری نیستند. سرش را پایین انداخت و سکوت کرد. همینطور که امام حسن(ع) داشت حرف میزد که در خدمتتان باشیم اگر کاری از دست من برمیآید. و بعد میفرماید اگر سؤالی راجع به ما داری بپرس ما جواب میدهیم. به لحاظ سیاسی، اعتقادی، اگر سؤالی داری ما پاسخگو هستیم. وسطهایش این شخص «بَکی» این شخص شروع به گریه کردن کرد. یک مرتبه تکان خورد. سرش را پایین انداخت و شرمنده شد و از چشمانش اشک میریخت و رو کرد به امام حسن(ع) و گفت «ثُمَّ قَالَ أَشْهَدُ أَنَّکَ خَلِیفَةُ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ» به خدا قسم به چشم دیدم که تو خلیفه خدا در روی زمین هستی، هیچ کس مثل شماها نیست. من این همه به شما فحش دادم با من اینطوری برخورد میکنی؟ و بعد هم فرمودند به سؤالاتتان جواب میدهم و پاسخگو هستم. اگر سؤال فکری، اعتقادی، دینی، سیاسی داری ما را نمیشناسی من به تو بگویم که علی کیست و فاطمه کیست که داری فحش میدهی؟ و بگویم ما کیستیم معاویه کیست؟ او گفت که «اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالاتِهِ» این تعبیر قرآن که خدا میداند هدایت خلق را به چه کسانی بسپارد امروز برای من آن آیه تفسیر شد. شما رهبران خلق هستید. «وَ کُنْتَ أَنْتَ وَ أَبُوکَ» به امام حسن(ع) میگوید تا این لحظه تو و پدرت علی «أَبْغَضَ خَلْقِ اللَّهِ إِلَیَّ» منفورترین افراد پیش من بودید! تا این لحظه از تو و پدرت علی از همه بیشتر متنفّر بودم. تمام وجود کینه علیه شما بود بخاطر این چیزهایی که شنیده بودم. «وَ الْآنَ أَنْتَ أَحَبُّ خَلْقِ اللَّهِ إِلَیَّ» ولی الآن در تمام عالَم کسی را به اندازه تو و پدرت علی دوست ندارم. بعد امام حسن(ع) فرمودند من تعارف کردم بیایید برویم «وَ حَوَّلَ رَحْلَهُ إِلَیْهِ» این هم اسباب و اثاثیهاش را برداشت آمد «وَ کَانَ ضَیْفَهُ إِلَى أَنِ ارْتَحَلَ» تا وقتی که آن چند هفته را در مدینه کار داشت مهمان امام حسن(ع) بود «وَ صَارَ مُعْتَقِداً لِمَحَبَّتِهِم.» جزو عاشقان و محبّین خاص اهل بیت(ع) شد.
ببینید با یک رفتار امام حسن(ع) دشمن کینهتوز را به چنین شخصی تبدیل میکند. این روش برخورد با مخالف است. مخالفی که تحت تأثیر تبلیغات است، آدم بدی نیست، بازی خورده، اطلاعات غلط شنیده، آن طوری که ما را برای تو تعریف کردند حق داری به ما فحش بدهی و دشمن ما باشی ولی ما آن نیستیم به تو دروغ گفتند. ضمن این که مخالف من هم باشی وقتی مشکل داری و گرفتاری من تو را کمک میکنم. اگر شبهه فرهنگی سیاسی، اعتقادی داری ما پاسخگو هستیم. یعنی برو به کسی که فحشت هم میدهد بگو آقا اگر سؤال داری بپرس، اگر به ما اشکال داری بگو ما جواب میدهیم. این امام حسن مجتبی(ع) و اهل بیت(ع) هستند.
در دورهای که زمان معاویه، ارزشهای طبقاتی دوباره بر جامعه حاکم شده بود، خب پیامبر(ص) آمدند فاصله فقیر و سرمایهدار را به لحاظ انسانی برداشتند، دختر یک رئیس قبیله سرمایهدار کلان را فرمودند با این پسر برده سیاه که نه قیافه درستی دارد، نه قد درستی دارد ولی آدم صالحی است انسان است، فرمودند که پیشنهاد من این است که دخترت را به این بدهی که با هم ازدواج کنند. گفت آقا این طبقه کجا این طبقه کجا؟ طرف در مسجد نشسته، لباسهای گران، یک فقیر کارگر عملهای هم میآید جا نیست مینشیند کنار او، تا مینشیند این آقا لباسش را جمع میکند که به او نخورد! پیامبر(ص) ناراحت میشوند، آنها سه چهار نفر آنجا نشستند، پیامبر(ص) فرمودند که شما لباست را اینطوری میکنی خودت را جمع میکنی میترسی از فقر او الآن به تو سرایت کند فقیر شوی یا ثروت تو الآن توی جیب او برود؟ مگر معیار اصلی در توحید این نبود که همه برادریم؟! او هم از این ثروتمندانی بود که وجدان و شعور و دین داشت ولی غافل بود. سرش را پایین انداخت و شرمنده شد گفت – خیلی تعبیر قشنگی است – گفت آقا من هم از شما و هم از ایشان معذرت میخواهم، متأسفانه آن اخلاق قبل از اسلام و آن ارزشهای جاهلی هنوز در من مانده است! سبک زندگی غیر اسلامی و جاهلیت هنوز در من هست، من معذرت میخواهم ولی میخواستم اگر شما اجازه بدهید و اگر این اقا اجازه بدهند برای این که جبران کنم من نصف ثروتم را الآن به ایشان میدهم. ما بین ثروتمندانمان هم چنین آدمی نداریم و پیدا نمیشود که زود متنبّه بشود و بگوید آقا اصلاً نصف کارخانهام برای تو! پیامبر(ص) هم نگفتند نه دیگر نمیخواهد تا این حد! پیامبر(ص) رو کردند به آن فقیر قبول میکنی؟ - این خیلی جالب است – یعنی اگر این نصف کارخانهاش را هم به تو بدهد چیز زیادی نداده است. یعنی ببینید پول در منطق پیامبر اکرم(ص) و اهل بیت(ع) و در برابر انسان هیچ است، نگفتند که باریکالله که میدهی. به او گفتند خب ببین ایشان قبول میکنند اگر قبول میکند... به او گفتند. آن آدم فقیر هم گفت نه، من قبول نمیکنم. آن شخص ثروتمند گفت برای چه قبول نمیکنی؟ عذرخواهی من را بپذیر و این را هم قبول کن. گفت عذرخواهیات را میپذیرم ولی این را قبول نمیکنم چون میترسم بعد همین کارهایی که شما کردی باز من بکنم! میترسم مثل شما بشوم! این ارزشش را ندارد ملیاردر بشوم ولی انسانیت را از دست بدهم. خب اینها پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) و سبک زندگی دینی هستند. ما کجاییم اینها کجا هستند؟
آن وقت در این شرایطی که دوباره زمان معاویه فاصلههای طبقاتی، ارزشهای اشرافی و سرمایهداری دوباره حاکم شده، امام حسن(ع) دارد با اینها مبارزه میکند. نقل شده که دارند از خیابان عبور میکنند یک عده فقیر، برده، گرسنه، کنار خیابان نشستند روی خاک و دارند نان خشک و خالی میخورند. این ثروتمندان مذهبی وقتی رد میشوند میگویند از این کوچه رد نشویم اینجا گاهی گداها و کارتنخوابها مینشینند! زمان معاویه. امام حسن مجتبی(ع) وقتی به اینها میرسند از اسب پایین میآیند پیاده، برای احترام به آنها، برای احترام به کارتنخوابها امام حسن(ع) از اسب پایین میآیند و افسار اسب را در دستشان نگه میدارند پایین میآیند و به آنها سلام میکنند و احوالپرسی که یک کمی به آنها بکنند. اینها دارند نان میخورند و میگویند آقا بفرمایید در خدمتتان باشیم. غیر از شما کسی ما را نمیبیند! همه از کنار ما رد میشوند و اصلاً کسی ما را نمیبیند! شما میآیید احوال ما را میپرسید، ما یک لقمه نان داریم، داریم میخوریم بسمالله. با خودشان میگفتند ما یک تعارفی میزنیم چیز دیگری که نداریم ایشان هم میگوید ممنون و میرود. امام حسن(ع) روی خاک نشست گفت خیلی ممنون و متشکر و با اینها شروع به خوردن کرد. از اسب پایین آمد و گفت خدا متکبران را دوست ندارد. این که با ماشین آخرین سیستم گاز میدهی و میروی، درست سیرة امام حسن(ع) چطور است سیره ما چطور است؟ آمدند غذا خوردند و بعد هم فرمودند حالا من یک خواهشی از شما دارم، من مهمان شما شدم، میخواستم خواهش کنم که شما هم امشب مهمان من باشید، باید بیایید بازدید پس بدهید و آنها میآیند سیرشان میکند، لباس مناسب و پول به آنها میدهد و امام حسن(ع) میفرماید هر وقت کاری مشکلی چیزی داشتید آدرس این خانه را یاد گرفتید. اینجا بیایید.
این قضیه به اصطلاح صلح، صلحی که نیست، این مسئله، نتایج آن قرارداد در عمل چه شد؟ چندتا ماده دارد. چون معمولاً اینها را هیچ جای دیگر نمیگویند ولی معمولاً این صلح امام حسن(ع) اینجا هست و نقطه بسیار مهمی است. من ظرف چند دقیقه این مواد را که همه اینها را معاویه نقض کرد، با سند اینها را خدمت شما میخوانم و عرضم را ختم میکنم. شرایطی که در آن قرارداد، در واقع امام حسن(ع) بر او تحمیل کردند. چون ببینید معاویه هم حمله کرده بود و هم شعار صلح میداد، هی میگفت ما میخواهیم صلح کنیم. – این فرآیند را توضیح دادم که چه شد - امام حسن(ع) که نهایتاً گفتند صلح، صلح نه، آتش بس! چون امام حسن(ع) فرمودند اگر کنار من میماندند «والله لَقاتلتُهُ ابدا» به خدا قسم تا آخر با او میجنگیدم. منتهی دیدم اینها اهل جهاد و جنگ نیستند اینها بریدند. میخواهند تسلیم شوند. به زور نمیتوانم شما را جهاد ببرم! وقتی نمیآیید به شما میگویم یعنی خودتان میفهمید که چه بلایی دارد سرتان میآید و چه ذلّت و بدبختیای میکشید، دیکتاتور میآید، تحقیر میآید، ظلم میآید، دیگر در خانههایتان هم امنیت نخواهید داشت باز هم میدانید و باز هم میترسید و حالش را ندارید، خیلی خب تکلیف من عوض میشود. اما متن قرارداد، با این که هی معاویه میگفت صلح صلح، میخواست بگوید ما هی میگوییم صلح صلح، اما امام حسن(ع) جنگطلب است! آن هم برای قدرت دنیا. حالا مواد صلح را امام حسن(ع) میگویند و تحمیل میشود و معاویه میپذیرد. مواد صلح و این قطعنامه به ضرر معاویه است؛ و همه را هم تخلّف کرده است. دقت کنید 1) یکیاش این است تعهد کرده که با رهبران و مجاهدان شیعة اهل بیت(ع) و یاران امیرالمؤمنین(ع) هیچ نوع برخورد و خشونتی، تعقیب مراقبت، شکنجه، کشتن، به هیچ وجه نباید باشد، این را تعهد داده است این یک تعهدی است که امام حسن(ع) از معاویه گرفتند که حالا که به قدرت رسیدی، قدرت تو نامشروع و حرام است تو حکومت دینی نیستی، باید تعهد کنی که شروع نمیکنی به انتقام گرفتن از یاران امیرالمؤمنین(ع)، تعهد کرد و امضاء داد اما خلاف آن عمل کرد، یکی یکی همه را زد و کشت. حُجر را با آن وضع فجیع شهید کرد و دیگران و دیگران، همه اینها را قول داده بود. 2) شرط دوم این بود که جانشین نباید بگذاری، تو خودت حکومت را غصب کردی، دزد قدرت هستی، تو حکومت دینی نیستی، ما با تو بیعت نمیکنیم. امام حسن(ع) با معاویه بیعت نکرده، تو شهادت در دادگاههای تو مشروعیت ندارد. یعنی چه؟ یعنی تو حکومت دینی نیستی، حق نداری خودت را امیرالمؤمنین بنامی، یعنی حکومت دینی نیست تو حکومت را دزدیدی! تو حکومت بیدینی. حق نداری بعد از خودت کسی را، یزید را بگذاری و این حکومت را خانوادگی و سلطنتی کنی. خب این را هم که خلافش عمل کرد که قیام سیدالشهداء(ع) یکی از سندهایش این است. معاویه نه فقط، یاران امیرالمؤمنین(ع) را شهید و مسموم کرده، بلکه همه مخالفین خود را، سعدبنابی وقاص کسی که رژیم ساسانی را شکست داد ایشان نه با علی(ع) بیعت کرد نه با معاویه، سعدبنابیوقاص را هم معاویه کشت و مسمومش کرد همانطور که امام حسن(ع) را مسموم کرده، سعد بن ابیوقاص از اصحاب بزرگ پیامبر(ص) را هم مسموم کرد و کشت. عایشه، با حکومت معاویه مخالف بود، با علی(ع) هم مخالف بود، با معاویه هم مخالف بود به معاویه انتقادات و اعتراضاتی میکند، حتی یک وقتی که معاویه به مدینه میآید یک وقتی به سرش زده که امام حسن(ع) و امام حسین(ع) را بکشد میگوید چند سال گذشت ما مستقر شدیم، عایشه میرود پیش معاویه و میگوید شنیدم که میخواهی حسن و حسین را بکشی. این کار را نکن، خشونت به خرج نده، صبر کن آرام باش عاقل باش، مسئله خودش حل میشود. این همه جنایات را میکند برای این که یزید را سر کار بیاورد و از اینها... بله آن سند این است، اینها در منابع برادران اهل سنت است. میگوید که معاویه برای حج آمد و بعد مدینه آمد برای زیارت قبر پیامبر(ص)، آمد منزل افرادی از جمله عایشه. عایشه گفت که شنیدم که گفتی اگر حسن و حسین، اگر حسین بیعت نکند میخواهی او را بکشی، با حسین مدارا کن. تو به اهدافت خواهی رسید لازم نیست علیه اینها خشونت به خرج بدهی. 3) شرط سوم؛ تعهد کرد که در رسانهها و منبرها به علی(ع) فحش و اهانت نکنند. علیه علیبنابیطالب شروع به فضاسازی نکند. این را هم خیانت کرد. به این بند سوم هم خیانت کرد. ابناثیر میگوید معاویه خودش در نماز جماعت و نمازجمعه که امام جماعت و امام جمعه بود بلند بلند در قنوت، اول دعا میکرد و صلوات بر پیامبر، بعد لعن علی و ابنعباس و حسن و حسین و مالک اشتر! در قنوت! اصلاً این فرهنگ لعن و این که همه باید لعن کنند این فرهنگ را معاویه آورد و تا چند دهه، در قنوتها، دعاها، خطبههای نمازجمعه، همه جا الزامی شد که لعن علی(ع) و کسانی که با علی هستند. یعنی حمد خدا، درود بر پیامبر، مرگ بر علی! چند دهه این در کل جهان اسلام اجباری بود. اگر امام جماعت و امام جمعهای این کار را نمیکرد پوست او کَنده بود. زندان، بازدداشت تا قتل. ابوعثمان جاحز میگوید معاویه در آخر خطبههایش میگفت: خدیا ابوتراب یعنی علی، در دین تو ملحد شده، ابوتراب علی کافر شده، مردم را از راه تو دور کرده، خدایا علی را لعنت کن و عذاب دردناک در آخرت و دستور داد به تمام شهرها که همینطور در نماز جمعهها، در دعاها، در خطبهها و در منبرها این بخشنامه شد! و اینها تا زمان عمربنعبدالعزیز بود که ایشان آمد و ممنوع کرد. مروان، روی منبر بر فراز شهر میرفت و به علی فحش میداد با این که میدانید مروان در جنگ جمل اسیر شد، در معرض کشته شدن بود، پناه به امام حسن(ع) و امام حسین(ع) آورد که واسطه شوند. اینها خدمت حضرت امیر(ع) آمدند و گفتند که ایشان آمده پیش ما و این را میگوید... که حضرت امیر(ع) او را بخشید. و الا همان جا باید کشته میشد. مروان که زمان معاویه بعدها حاکم شد، به او گفتند که چرا روی منبرها اینقدر به علی فحش میدهی و لعن علی میکنی؟ گفت ما بخواهیم قدرت و حکومت را نگه داریم باید تا مدتها علیه علی جوسازی کنیم! اسم علی خطرناک است، باید یک کاری بکنیم کسی جرأت نکند اسم علی را بیاورد! میدانید افرادی را میفرستاد، در روایات و منابع نقل شده که میآمدند در قبایل و روستاهای مختلف برة گوسفند به بچهها میدادند میگفتند اینها را معاویه داده، بعد خودشان با لباس مبدّل و پوشیده نیرو میفرستادند آنها میآمدند این برّهها و گوسفندها را از بچهها میگرفتند یا میکشتند یا میبردند میگفتند اینها را علی فرستاده! اینجور برنامهریزی میکردند. حتی در بازی کودکان، یعنی فضای فرهنگی و جوّ روانی اینقدر شدید بوده، به نظرم با این همه رسانهها الآنش اینطوری نیست مگر این کارهای پیچیده الآن اینها از معاویه یاد بگیرند. 4) شرط چهارم که ایشان نقل کرده، - سریع بگویم – معاویه تعهد کرد که مالیات یک بخشی را مستقلاً به علویها بدهد چون امام حسن(ع) میدانستند که اینها هم میکشند، هم فحش میدهند، هم جوسازی میکنند، بگیر و ببند شروع میشود و هم تحریم اقتصادی میکنند و نمیگذارند که آنها زندگیشان را بکنند چه برسد به مبارزه! لذا یکی از تعهداتی که از معاویه گرفتند این بود که مالیات دارابجَرد، متعلق به علویها باشد این را باید به اینها بدهی آن هم باز شیطنتش اینطوری بود که رفت توی بصره تبلیغات کرد که ما میخواهیم مالیات اینجا را خرج اینجا بکنیم، حسنبنعلی گفته باید مالیات مردم را به ما بدهید! ایشان میخواهد بخورد! چه کار کنیم؟ با این فتنهها. تو پدرسوخته همه جا داری اموال مردم را میخوری و بالا میکشی، این بخشی از اینها بود که تعهد داد. این هم قطع شد. بعد معلوم شد که یک جمع چند صد نفرهای که فرستاده بودند توی خیابانها تظاهرات کنند که مالیات دارابجرد باید خرج بصره بشود چرا به حسنبنعلی میدهند؟ معلوم شد همان جمعی که تظاهرات میآمدند همه سازماندهی شده نیروهای معاویه بودند! کارهایی که الآن هم میشود. گروه فشار و جنگهای رسانهای. آی ده نفر بگویید یکی از این طرف یکی از آن طرف بگوید که آقا چرا پولهای ما را به سوریه میدهید! سوریه گفته بود ما فدای ایران شدیم! اسرائیل، آمریکا، عربستان به ما گفتند که شما با ایران و حزبالله رابطهتان را قطع کنید ما اصلاً جنگها را تمام میکنیم خود شماها سر کار باشید چون قبول نکردیم سوریه را نابود کردند. میدانید بعضیها در عراق و سوریه، الآن اعتراضشان این است که ما فدای ایران شدیم. بعد یک عدهای آنجا همان جوسازیهاست، میگویند که آقا چرا ایران را فدای عراق و سوریه میکنید؟ 5 نفر هم تظاهرات، دوتا هم در فضای مجازی سروصدا کنند یک دفعه القاء کنند که آی مردم چه میدانید که میلیاردها میلیاردها پولهایتان سوریه و فلسطین و... رفته است! 5) آخرین شرط؛ البته شرطهای دیگر هم هست ولی شرط پنجم این بود که معاویه امنیت کامل را برای آن کسانی که تابع او نیستند برقرار کند که آن را هم نکرد. گرچه ما هرچه بگوییم بخشی از حق امام حسن مجتبی(ع) هم ادا نمیشود. ولی من خواستم یک مقداری با ایشان و این که با چه کسانی درافتاد، امام حسن(ع) به معاویه میگویند حق انتقاد از حکومت باید باشد معاویه کاری کرده بود - نمیدانم این قضیه را قبلاً گفتم یا نه – که به نظرم ابوالفرج اصفهانی نقل میکند یا یک کسی از بزرگان دیگر، یا شاید جاحز نقل کرده، میگوید اینطوری بود که ایشان (معاویه) داشت زیارت حج مکه میآمد، در مسیر با اسبش که میآمد یکی از این بزرگان هم با اسبش داشت کنار او میآمد معاویه داشت صحبت میکرد و هی از افتخارات بنیامیه و کارهای خودش میگفت، در دوران جاهلیت؛ که ما از قبل از اسلام کسی بودیم! یعنی ما این قدرتی که به دست آوردیم مدیون اسلام نیستیم اصلاً اسلام نیامده بود ما همه کاره بودیم این چیزها را داشت میگفت حالا اسلام هم آمد خیلی خب یعنی ما همان آدمهای قبل هستیم. - بعد جالب است – اینها که در مسیر داشتند میآمدند به یک آبادی میرسند بچهها داشتند با هم بازی میکردند و یکی از بچهها سنگ میزند و اتفاقی میخورد توی پیشانی این کسی که دارد با معاویه حرف میزند، سرش میشکند، خون راه میافتد، منتهی معاویه دارد حرف میزند ولی این وانمود میکند که اصلاً من نفهمیدم کلهام شکست! همینطور گوش میکند به به! عجب فلان! خون میآید روی صورتش و روی ریشهایش. معاویه برمیگردد نگاه میکند به این، میبیند صورتش این خونی شده و میگوید پیشانیات خونی شده، می گوید خون؟ کجا؟ چی؟ یعنی میخواهد بگوید من اینقدر غرق در فرمایشات شما بودم اصلاً نفهمیدم که سرم شکسته! اینقدر ریاکار و تملّق و چاپلوسی میکند – خیلی جالب است – معاویه میگوید عجب! سنگ خورده توی پیشانیات شکسته نفهمیدی؟ گفت نه آقا نفهمیدم از بس شما شیرین صحبت میکنید. معاویه گفت از بیتالمال ماهی چند به تو میدهند؟ گفت این قدر. گفت سه برابرش کنید! اینطور تملّق بر این دستگاه حاکم است. و امام حسن(ع) با یک چنین دستگاهی درمیافتد که آقا حکومت، امر به معروف و نهی از منکر دارد. و از این قبیل.
امیدواریم انشاءالله مشمول شفاعت امام حسن مجتبی(ع) قرار بگیریم. مشمول دعای ایشان باشیم و بتوانیم این مسیر را در حد خودمان، بگوییم، ما که فقط میگوییم شما که اهل عمل هستید انشاءالله، عمل بفرمایید. حالا ما هیچی، ما مَعَفویم. حالا چه زمانی بشود که نمیدانم، راجع به سیرة امام حسین(ع) میگوییم. چون فقط امام حسین(ع) را در کربلا میگویند فکر میکنند امام حسین(ع) فقط یک صبح تا ظهر عاشورا بوده، ما سعی میکنیم خیلی متمرکز روی قضیه عاشورا نشویم و راجع به سیرة عملی و اخلاقی امام حسین(ع) در طول زندگیشان و فرمایشات ایشان انشاءالله بیشتر سعی میکنم صحبت کنم؛ گرچه از مسئله کربلا نمیشود عبور کرد.
والسلام علیکم و رحمه الله.
هشتگهای موضوعی